جمعه10/فروردين/1403

شهادت
روز هشتم ربيع الاول سال 260 هجري، روز دردآلودي براي شهر سامرا بود؛ زيرا خبر شهادت امام عسکري در عنفوان جواني همه جا را فرا گرفت. بازارها تعطيل شد و توده هاي محرومي که محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام، نهان مي داشتند، امروز عنان عواطف خروشان خويش را از کف دادند و شتابان وگريان به سوي خانه امام حرکت کردند.

کرامت امام(ع)
علي بن زيد گفت: من اسبي داشتم و بدان مي نازيدم و در هر جا از او سخن مي گفتم. يک روز خدمت ابومحمد عليه السلام رسيدم. به من فرمود اسبت چه شد؟ گفتم آن را دارم و هم اکنون بر در خانه شماست. فرمود: تا شب نرسيده، اگر خريداري پيدا شد آن را عوض کن و تأخير مکن. در آن هنگام کسي بر ما وارد شد و رشته سخن را بريد. من انديشناک برخاستم و به خانه رفتم و به برادرم گزارش دادم. در پاسخ من گفت: من نمي دانم چه بگويم. از فروشش به مردم دريغم آمد. چون شب شد نوکري که آن اسب را تيمار مي کرد آمد و گفت: ارباب! اسبت مرد. مرا غم فرا گرفت و دانستم امام از گفتار خود اين را در نظر داشته است.
گوشه اي از زندگي امام
يازدهمين پيشواي متقيان، امام حسن عسگري عليه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادي عليه السلام و مادرش بانويي پارسا و شايسته به نام حديثه است که برخي از او با نام سوسن ياد کرده اند. از آن جايي که امام حسن عليه السلام به دستور خليفه عباسي در سامرا در محله عسکر سکونت اجباري داشتند «عسکري» ناميده مي شود. از مشهورترين القاب حضرت نقي و زکي و کنيه اش ابومحمد است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدت امامتش شش سال و عمر شريفش 28 سال بود و در سال 260 ه. ق به شهادت رسيد و در خانه خود در شهر سامرا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
تدبير امام
ابوهاشم جعفري مي گويد: ما در زندان بوديم که امام حسن عسگري عليه السلام و برادرش جعفر را وارد زندان کردند. براي عرض ادب و خدمت، به سوي حضرت شتافتيم و دور ايشان جمع شديم. در زندان مردي عجمي بود و ادعا مي کرد که از علويان است. امام متوجه حضور وي شد و فرمود: اگر در جمع شما بيگانه نبود به شما مي گفتم کي آزاد مي شويد. آنگاه به مرد عجم اشاره فرمود که بيرون برود و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست. از او برحذر باشيد. او گزارشي از آنچه گفته ايد براي خليفه تهيه کرده است که در لباس هاي اوست. يکي از حاضران او را تفتيش کرد و آن گزارش را که در لباسش، پنهان کرده بود، پيدا کرد. او مطالب مهم و خطرناکي درباره ما نوشته بود.
کوشش هاي علمي حضرت
گرچه امام حسن عسکري عليه السلام به حکم اوضاع نامساعد و محدوديت بسيار شديدي که حکومت عباسيان برقرار کرده بود، موفق به گسترش دامنه دانش خود در سطح جامعه نشد، اما در عين حال، در همان فشار و خفقان شاگرداني تربيت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش موثري داشتند. شيخ طوسي(ره) شاگردان حضرت را متجاوز از صدنفر ثبت کرده است که در ميان آنها چهره هاي روشن و شخصيت هاي برجسته اي مانند احمد اشعري قمي، عثمان بن سعيد عَمْري، علي بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم مي خورند.
کرم امام
امام حسن عسگري عليه السلام همچون ساير پدران بزرگوار خود منبع جود و سخا بود و در بسياري از مواقع قبل از اين که کسي چيزي بخواهد، او را بي نياز مي کرد.
از ابويوسف، شاعر هم عصر حضرت، نقل شده است که گفت: تازه صاحب پسري شده بودم و دستم تنگ بود. کاغذي به عده اي نوشتم و از آنها کمک خواستم، اما از آنها نااميد شدم. در اين هنگام ابوحمزه، فرستاده امام حسن عسگري عليه السلام ، در حالي که کيسه سياهي به دست داشت و در آن چهارصد درهم بود بيرون آمد و گفت: مولايم فرمود: اين مبلغ را براي آن کودک نورسيده صرف کن. خداوند در آن کودک برايت برکت قرار دهد.
شکوه و عظمت امام
گروهي از عباسيان نزد صالح، که از مخالفان حضرت بود، رفتند و به او گفتند بر امام سخت بگير و او را لحظه اي راحت نگذار. صالح گفت دو نفر از نانجيب ترين مرداني که مي توانستم پيدا کنم بر او گماشتم. اما آن دو نفر تحت تأثير او واقع شدند و در عبادت و نماز و روزه کوشا شدند. آنها را احضار کردم و پرسيدم در آن مرد چه ديديد؟ آنها گفتند چه مي توانيم بگوييم درباره مردي که روز را روزه مي گيرد و شب را تماما بيدار است و شب زنده داري مي کند. نه سخن مي گويد و نه به جز عبادت به کاري مشغول مي شود و هنگامي که به او نگاه مي کنيم زانوانمان به لرزه مي افتد و حالي به ما دست مي دهد که نمي توانيم خود را نگه داريم. عباسيان هنگامي که اين را شنيدند نااميد و سرافکنده برگشتند.
پند و نصيحت امام
محمد بن حسن گفت نامه اي به امام عسگري عليه السلام نوشتم و از تنگدستي شکايت کردم سپس با خود گفتم مگر امام صادق عليه السلام نفرمودند که فقر و تنگ دستي با ما بهتر از توانگري با ديگران است و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت: هر گاه گناهان دوستان ما زياد شود خداوند آنها را به فقر گرفتار مي کند و گاهي از بسياري از گناهان مي گذرد. هم چنان که پيش خود گفته اي تنگدست بودن با ما بهتر از توانگري با ديگران است. ما براي کساني که به ما پناهنده شوند پناه گاهيم و براي کساني که از ما هدايت بجويند نوريم. ما نگهدار کساني هستيم که براي نجات از گمراهي، به ما متوسل مي شوند.
حجت يازدهم
                                                                                                                                              حجت يازدهم نور ولايتْ حَسَنم     کينه اهل ستم کرده جَلاي وطنم              

          پدر ختم امامان، وصي ختم رُسل     ولي امر خدا واقف سرّ و عَلَنم
                                                                                                                                               والد حجت ثاني عشر و ناصر دين خدا     مالک مُلک وجود و ولي مُؤتمنم      

    معتمد زهر خورانيده مرا از ره جور     کين چنين سوخته بال من و فرسوده تنم سامراء ماتمکده

                                                                                            عسکري از دار فاني ديده بسته     گرد ماتم بر رخ مهدي نشسته    

گشته سامرا دوباره وادي غم     بر پدر، صاحب زمان بگرفته ماتم
                                                                                          عازم جنت شده با قلب سوزان     نزد زهرا و پيمبر گشته مهمان       

   او به دست معتصم گرديده مسموم     قلب پاک انورش را کرده مغموم
                                                                                           شست و شو داده پسر جسم لطيفش     شد به سامرا مکان قبر شريفش